مسخ

مسخ

«فرانتس کافکا» (1924-1883) در این داستان زندگی خود را در قالب فردی به نام «گرگور» به تصویر کشیده است. گرگور فردی است که در بنگاهی مشغول کار است و برای کارش گه‌گاه به مسافرت می‌رود. یک روز صبح بعد از بیدار شدن از خواب درمی‌یابد که مسخ شده و به صورت حشره‌ای زشت و درشت درآمده است. به همین دلیل از اتاق خود بیرون نمی‌آید. پدر و مادرش از این در اتاق ماندن او تعجب کرده‌اند. رئیس وی نیز به خانة آنها می‌آید تا دلیل نیامدن او را جویا شود، ولی گرگور نه از اتاق بیرون می‌آید و نه رئیس را به اتاق راه می‌دهد، به همین دلیل در معرض از دست دادن کارش قرار می‌گیرد. اما بعد از گذشت چند ساعت با اصرار پدر مادر و فریاد رئیس مجبور به باز کردن در می‌شود. با باز شدن در، رئیس با دهان باز عقب‌عقب می‌رود، مادر از پا می‌افتد و پدر نیز مبهوت به همه‌جا نگاه می‌کند و سپس به گریه می‌افتد. وقایعی که پس از آن رخ می‌دهد، داستان را شکل می‌بخشد. در پایان، گرگور، آرام و بی‌صدا می‌میرد و خانواده از مرگ او خوشحال است. جسد وی مثل زباله دور انداخته می‌شود و ماتمی در میان نیست. کتاب حاضر ترجمة دیگری از «مسخ» است و مترجم سعی کرده برگردانی امروزی از اثر عرضه کند که فاقد واژه‌های مهجور و دورافتادة ترجمه‌های پیشین باشد.

قیمت چاپ: 2,000 تومان
نویسنده:

فرانتس کافکا

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

833.912

سال چاپ:

1387

نوبت چاپ:

1

تعداد صفحات:

104

قطع کتاب:

رقعی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789648155440

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

ترجمه