خواب و بیدار
داستانهای فارسی - قرن 14
آدمها نمیدانند چه روزی مسیر زندگیشان تغییر میکند و یا کدام حادثه موجب آن میشود. تنها بعد از گذشت سالها، وقتی همهچیز پایان گیرد و انسان مجال به عقب نگریستن را پیدا کند، میتواند دریابد آن لحظۀ مهم در زندگیاش چه زمانی بوده است. زندگی «سمن» هم همینطور بود. زندگیاش در یک روز بهاری اولین تغییر را در مسیر خود پیدا کرد. آن روز وقتی از سر جلسه امتحان به خانه بازگشت با دیدن قیافۀ ناراحت و گرفتۀ پدر و مادرش روبهرو شد، ولی آنها سعی میکردند که موضوع را از او پنهان کنند. مادرش به او گفت که یکی از دوستان قدیمشان از دنیا رفته است. سمن تصور میکرد پس از چند روز ماجرا تمام میشود ولی اینطور نبود. پدر و مادرش هر روز گرفتهتر و حتی عصبی میشدند. تا این که حدود یک هفته بعد وقتی سمن به خانه برگشت با مردی غربیه روبهرو شد که با پدر و مادرش صحبت میکرد. سمن او را نمیشناخت و فکرش را هم نمیکرد که حضور این مرد در خانهشان باعث تغییر مسیر زندگیاش خواهد شد.