گوهر گرانبها
داستانهای اخلاقی / داستانهای تاریخی
"سلطان محمود"، پادشاه غزنوی، گوهر بزرگ و زیبایی داشت .او برای امتحان وزیران از یک یک آنها خواست تا گوهر را بشکنند .اما وزرا از این کار خودداری کردند چون از ارزش گوهر سلطان کاسته میشد .سپس سلطان محمود از غلام خاصهاش میخواهد گوهر را بشکند .او اطاعت میکند و میگوید این گوهر هر چقدر با ارزش باشد، فرمان سلطان با ارزشتر است .سلطان محمود دستور میدهد سر وزیران چاپلوس و نافرمان را از تن جدا کنند .اما غلام خاصه سلطان محمود وساطت میکند و جان آنها را نجات میدهد .این حکایت پندآموز از مثنوی مولوی برای گروه سنی "ب "به زبان ساده بازنویسی شده و در صفحات مصور و رنگی به چاپ رسیده است .