درماندگی بزرگ ما
داستانهای ترکی استانبولی - قرن 21م.
این رمان، روایت رفاقتهای دیرپای دو مرد میانسال در شهر کودکیشان آنکاراست، شهری که به راستی میتوان «بیچاکچی» (نویسنده) را نویسندهای برخاسته از آن دانست. داستان با ورود «نهال» به زندگی دو دوست آغاز میشود، دختری جوان که درحقیقت خواهر کوچکتر ِ«فکرت»، دوست دوران کودکی آنهاست. اما ورود نهال جوان، زندگی دو مرد را بیش از آنچه تصور میکردند تحت تأثیر قرار میدهد. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «یکی از روزهای سرد زمستان، دو دوست قدیمی در کنار هم بر سر تپهای در میان ابرها ایستادهاند. در برابرشان دریای سیاه است، و پشت سرشان استانبول با هزار خاطره و رؤیا. هر دوی آنها در آن لحظه به یک چیز فکر میکنند: به کسی که حالا در دوردستها روزگار میگذراند. چتین در سکوت به اندر نگاه میکند و همان پرسشی را که در دل دارد در چشمان او میبیند: آیا نهال هم به ما فکر میکند؟ پیش از اینکه تمام کوهستان در میان توده سفید مه فرو رود، دو دوست، دست در گردن هم، از شیب تپه پایین میآیند. نامهای که...».