عجب اشتباهی
داستانهای حیوانات / داستانهای کودکان و نوجوانان
کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان و توصیفات زیبا برای گروه سنی (ب) نگاشته شده است. در این داستان زمستان داشت میرفت و بهار کمکم از راه میرسید. پرندهها روی شاخههای جوان و سبز نشسته بودند و به باد که روی زمین توی خودش میپیچید نگاه میکردند. باد با هیاهو از زمین کنده شد. تند خودش را به آسمان رساند. ابرهای سیاهی را که راه آفتاب را بسته بودند، تکهتکه کرد و هر تکه را به گوشهای انداخت تا خورشید تا دوباره پیدا شود.