قصهی بنی خرگوشه
«بنی خرگوشه» روزی به دیدن پسرعمویش «پیتر» میرود و به او خاطرنشان میکند که آقای گرگور و همسرش به میهمانی رفتهاند و این فرصت خوبی برای ربودن پیازهای مزرعة آنهاست. پیتر نیز که موقعیت را مناسب میبیند به همراه بنی راهی مزرعة آقای گرگور میشود. اما به هنگام بازگشت هردوی آنها گربهای را در مسیرشان میبینند و برای نجات جان خود سبد پیازها را وارونه قرار داده و خود زیر سبد پنهان میشوند. گربه نیز که سبد را جای مناسبی برای خوابیدن میبیند، مدت زیادی روی سبد جا خوش میکند. سرانجام نیز پیتر و بنی به وسیلة حملة پدر بنی به گربه از چنگ او رها میشوند. قصة یاد شده، قصهای تخیلی از «بئاتریکس پاتر» است که از مجموعة «قصههای کودکان» وی انتخاب و بازنویسی شده است.