شاید خدا گم شد
داستانهای فارسی - قرن 14
«محمدطاها خسروی»، پسری مسئولیتپذیر است که برخلاف چهره و رفتار جدیاش قلبی مهربان دارد و تمام تلاش خود را میکند زندگی مادر و تنها خواهرش را تأمین کند، اما درگیری احساسی خواهرش و ورود افراد جدید به زندگیشان آرامش نسبی آنها را دچار تلاطم میکند. دشمن قدیمی محمدطاها اینبار در لباس دوست ظاهر میشود تا انتقام گذشته را جور دیگری از او بگیرد. جنگ با این دشمن دیرینه همزمان میشود با جنگ محمدطاها با دل و دینش، که اتفاقات تازهای را رقم میزند