مسخ
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
داستان کتاب حاضر، در مورد فروشنده جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که به یک مخلوق نفرتانگیز حشرهمانند تبدیل شده است. دلیل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نمیشود و خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداد. لحن روشن و دقیق و رسمی نویسنده در این کتاب تضادی حیرتانگیز با موضوع کابوسوار داستان دارد. داستان غمانگیز گرگور سامسا حاکی از بیگانگی یا هنجارهاست.گویی او خود میخواهد که تابعیت از محض از اجتماع و مسخ شدن،مسخ شدن را برگزیند. درنتیجه میتوان گفت که مسخ شدن گرگوار نوعی فرار از واقعیت حاکم است.