ملکهی آفتاب: وارث بداقبالی، معشوقهی فرعون
داستانهای آمریکایی - قرن 21م. / مصر - ملکهها - داستان
روزگارانی در هجدمین سلسلة پادشاهی فراعنة مصر، خاندان «نفرتیتی» با شکوه و قدرتمند بر سرزمینهای مصر حکمرانی میکردند. او و همسرش، «آخناتن»، خدایان مصر را بر کنار کردند و در قصرشان، خورشید اسرارآمیز، آتن را به پرستش و الوهیت برگزیدند. پس از آن که نفرتیتی درگذشت با آن که بدعتگذاریهای مذهبی او کفر تلقی شد، دخترش «آنخزن آمون» و پسرخواندهاش «توت عنخ آمون» در مسند قدرت باقی ماندند. پس از مرگ توت عنخ آمون در حدود نوزدهسالگی بر اثر بیماری عفونی، پدر نفرتیتی، «آی» به پادشاهی رسید. تنها چند سال پس از مرگ آی، آخرین حلقة خانوادة سلطنتی، خواهر کوچکتر نفرتیتی، «مات نوجمت» بود. از آنجا که سردار «حورمحب» میدانست که مات نوجمت هیچگاه خود تاج پادشاهی را بر سرنخواهد گذاشت، به اجبار او را به همسری برگزید تا بر ادعای پادشاهیاش بر مصر، لباس مشروعیت بپوشاند. مرگ مات نوجمت به هنگام زایمان، به هجدهمین سلسلة پادشاهی خاتمه بخشید و نوزدهمین سلسله پس از آن که حورمحب تاج پادشاهی را به سردارش «رامسس اول» واگذار کرد، آغاز شد، اما از آنجا که رامسس در ابتدای حکمرانی فردی پیر و ناتوان بود، خیلی زود مرد و پس از مرگ او پادشاهی به پسرش «فرعونستی» رسید. هماکنون سال 1283 قبل از میلاد است. خاندان نفرتیتی بدرود حیات گفتهاند، و تنها حلقة بازمانده از آنها دختر مات نوجمت، «نفرتاری»ست؛ کودکی یتیم در دربار سلطنتی. این کتاب سرگذشت «نفرتاری» همسر «رامسس کبیر» است که از کودکی همبازی او بوده و راه خود را از میان دسیسههای درباریان میگشاید و با اثبات عقل و درایت خود، رامسس را مفتون خویش میکند تا به عنوان همسر نیرومندترین شخص مصر در جنگها و بحرانها کنار او باشد.