نقل آخر
مرشد الیاس، استاد پیر، و دستیار جوانش که به تازگی وارد شهر شدهاند تصمیم دارند تا در پردهخوانی خویش داستان "شیرین و فرهاد" را حکایت کنند. مرشد سکوت برگزیده و کار را به شاگرد جوان خویشن فرهاد سپرده است. فرهاد اولین باری است که این نقل را میخواند و بر آن تسلط کافی ندارد، گذشته از این، نقل عاشقانه است و او که از روز اول به دام عشق شیرین، زیباترین دختر این شهر گرفتار آمده، به سختی توان پردهخوانی را در خویش مییابد. از سوی دیگر لوطی اسکندر نیز خواهان شیرین است و چون دریافته فرهاد نیز به وی علاقهمند است، نقشهی شومی را در سر میپروراند. مرشد الیاس که خود زمانی در این شهر عاشق لیلا خاتونی بوده و او را از دست داده به مرشدی و نقلخوانی روی آورده اصرار دارد که این داستان حکایت شود. چون داستان به مناظرهی فرهاد با خسرو میرسد، لوطی اسکندر خنجر کشیده و به مرشد جوان حمله میبرد، اما مرشد الیاس خود را سپر بلا میکند و پهلویش شکافته میشود. در همین لحظات است که او داستان عشقش به لیلا، عمهی شیرین، را بازگو کرده و درمییابد این زن کولی که سایه به سایه این سالها او را تعقیب کرده و همهجا پای نقلهایش بوده همان لیلای اوست. پهلوان الیاس که به مرشد الیاس تبدیل شده بود میمیرد و مرشد جوان با عزمی راسخ بقیهی نقل را پی میگیرد. نمایشنامهی حاضر با حضور شخصیتهای استاد پیر، مرشد جوان، مشرحمان قهوهچی، لوطی اسکندر، اصغر، شیرین، کولی، عباسی، همراه شیرین، و مشتریان قابل اجرا است.