خورشید سیاه (مجموعه داستان)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
هفتههاست که روستا را غبار فراگرفته و این امر معضلاتی را برای روستاییان فراهم آورده و آنها را ناگزیر به مهاجرت به دیگر روستاها کرده است. تنها افرادی که در روستا باقی ماندهاند «صفورا» زن دوم هاشم بیگ، و «ارسلان» پسر کوچکش است که آن دو نیز پس از چندی مهاجرت میکنند. هاشم بیگ که اکنون در روستا تنها مانده به یاد زن اولش «آیپارا» که پس از چندی بر اثر بیماری یرقان درمیگذرد ـ میافتد. در خیال خود آیپارا را میبیند که سوار بر اسبی سیاه از درون خورشید مغرب بیرون آمده و میخواهد او را به همراه خود ببرد. داستان کوتاه «خورشید سیاه» یکی از داستانهای مجموعۀ حاضر است که به وسیلۀ «عبدالمجید نجفی» نوشته شده است. عناوین برخی دیگر از داستانها عبارت است از: تاکتیک؛ پریان پوران؛ ناشناخته؛ نابغه؛ آقا معلم؛ و کاسه چینی.