کیمیاگر
داستانهای برزیلی - قرن 20م.
«کیمیاگر» با سبکی مشابه به داستانهای شرقی، روایتگر قصه پسر جوانی به نام «سانتیاگو» است که زادگاهش را رها و به شمال افریقا میرود تا در نزدیکی اهرام مصر گنجی مدفونشده را پیدا کند. او در مسیرش، با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه میداند و یک کیمیاگر آشنا شده و نیز عاشق «فاطمه»، دختر صحرا میشود. همه آنها هدایتگر سانتیاگو در مسیر جستوجویش هستند. «پائولو کوئیلو» در این اثر از جملات قصار و پرمعنایی استفاده کرده که به سهم خود، داستان را بسیار زیبا و دلنشین کرده است. نویسنده در این رمان به مخاطبان خود این مفهوم را میرساند که اگر در زندگی هدفی پراهمیت دارند، هیچوقت آن را غیرقابل دسترس ندانند و برای آن تلاش کنند؛ چراکه هرچه بیشتر ادامه دهند بیشتر شایسته نتیجهای والا خواهند بود. سانتیاگو در طول سفر خود احساساتی از قبیل اشتیاق، ترس، تنهایی، عشق و حتی شکست را تجربه میکند، اما همچنان مصمم به راه خود ادامه میدهد.