ریپ ون وینکل
مرد میانسالی با نام «ریپ ون وینکل» علاقهمند است روزهای خویش را با ماهیگیری، کمک به روستاییان و خوشگذرانی سپری کند و کوچکترین مسئولیتی در قبال خانوادۀ خود احساس نمیکند. وی روزی برای ماهیگیری، راهی درهای نزدیک روستا میشود و به دعوت پیرمردی با ظاهری عجیب، روانۀ کوهستان گردیده، پس از گذراندن شبی خوش، صبح به روستا بازمیگردد. اما از همان لحظۀ ورود درمییابد همهچیز در پیرامونش تغییر کرده و هیچکس را نمیشناسد. او حیران و سرگردان برجا میماند و ناگهان متوجه میشود به شکل همان پیرمرد عجیب روز گذشته و دوستان وی درآمده است. مدتی میگذرد تا ریپ ون وینکل درمییابد آن یک شب که وی به خوشگذرانی پرداخته، در دنیای واقعی چندین سال بوده و اکنون خردسالان همه به میانسالی و پیری رسیده و بسیاری درگذشتهاند و دنیا کاملا تغییر کرده است.