رویاهای خطرناک
داستانهای نوجوانان انگلیسی - قرن 20م.
آنطرفتر از بزرگراه شماره 305 در میان مسیر پرپیچوخم جاده و چراغهای درخشان شهر، جنگلی وجود دارد، جنگلی تاریک و انبوه که در زمستان هم بیشتر درختانش عریان و مردهاند. سالها پیش تاجر ثروتمندی به نام «بارتلومیوبارتلزورث» برنامهریزی کرده بود که جنگل را از بین ببرد و آن را به مرکز خرید بزرگی تبدیل کند، اما پیش از اینکه وی حتی بتواند یک درخت را قطع کند ناپدید میشود. این اولین بار نبود که چنین اتفاقی رخ میداد. عدهای فکر میکردند که جنگل یک هیولای واقعی دارد که از آن محافظت میکند و... .