بازی باران
خیالپردازی در کودکان - داستان / داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر، داستانی تخیلی است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «اسم من «باران» است. وقتیکه تنها هستم کتاب میخوانم، یعنی این کتابها را ورق میزنم. گاهی هم چشمهایم را میبندم و به چیزهایی که دوست دارم فکر میکنم. مثلاً میبینم که اندازه مادرم شدهام. رنگینکمانی را میبینم که مثل یک روبان قشنگ روی موهایم نشسته است. قورباغه چاقی را میبینم که میپرد تا خورشید را بگیرد، خورشید خانم قشنگ را! دوستی دارم که اسم او «خورشید» است. یک روز چشمهایم را بسته بودم، خورشید پیش من آمد و گفت که از قیافه تکراری خودش خسته شده است و من از او پرسیدم که دوست دارد چه شکلی باشد، و او گفت که دوست دارد شبیه یک درخت باشد».