من محافظ حاجقاسمم: خاطرات شهید وحید زمانینیا عضو تیم حفاظتی سردار شهید حاجقاسم سلیمانی
زمانینیا، وحید، 1374 - 1398 / شهیدان مسلمان - سوریه - سرگذشتنامه / شهیدان - ایران - بازماندگان - خاطرات
دوم شهریور 99، در آستانه چهلمین سالگرد ازدواج با همسرم، شهید امینی، در حالت خواب، داخل گوشم صدای زنگ تلفن پیچید. همسرم حسین بود. از خوشحالی اشکم سرازیر شد. گفتم چه عجب یادی از ما کردی؟ سالهایی که کنار هم زندگی میکردیم در خلوت خودمان، حسین را بالامی صدا میزدم. او هم به من خانمی میگفت. گفت: گریه نکن. بگو ببینم چه خبر؟ بعد، طبق معمول پرسید: کی هست کی نیست؟ گفتم: خودم هستم. تنهام. بچهها که رفتند. گفت: حالا چرا تنها نشستی؟ پاشو بیا پیشم. گفتم: راست میگی بالامی؟ جدی می گی؟ از خوشحالی دست و پایم را گم کردم و گفتم: باشه، باشه، در و پنجرهها را ببندم راه بیفتم.