دریچهای بهسوی خوشبختی
موضوع داستان درباره پسری است به نام "صادق "که در یکی از روستاهای شهرهای شمالی زندگی میکند .پدر صادق (آقای کمال) دارای زمینهای بسیاری است که کارگرها در آن جا مشغول به کار هستند و صادق به وضع آنان رسیدگی میکند .پدر صادق تصمیم میگیرد او را برای ادامه تحصیل به شهر بفرستد . برادر کوچک صادق به نام "صالح "بسیار به او وابسته است .صالح در واقع برادر خوانده صادق است که در زلزله رودبار خانواده خود را از دست داده است .بعد از چندی پدر صادق به فکر ازدواج او میافتد و تصمیم میگیرد که دختر یکی از دوستانش را برای او خواستگاری کند ;در حالی که صادق جوان فهمیدهای است و با تصمیم پدر مخالفت کرده، همچنان به تحصیل خود ادامه میدهد .پس از گذشت چند سال، خواهر صالح که بر اثر حادثه زلزله از برادر جدا شده بود به او میپیوندد و صادق نیز در رشته پزشکی تحصیلات خود را به اتمام میرساند و ...