هیچوقت
داستانهای فارسی - قرن 14
رمانی فارسی است که بابیانی شیوا از منظر من راوی نگاشته شده است. تِم اصلی داستان درباره تأثیر روزگار جنگ در زندگی آدمهاست، اینکه سالها بعد آدمهایی که کودکیشان را در گیرودار جنگ گذراندهاند، گرفتار تأثیر جنگ و حواشیاش میشوند، مسئلهای ست که در این رمان به آن پرداخته شده است، مؤلف سعی کرده مسائلی همچون ترسها و حس گناه را در بخشهایی از این رمان ریشهیابی کند. داستان در تهران میگذرد، در واقع محور اصلی مواجهه دو زن با یکدیگر بعد از بیست سال است و بهزودی پای نفر سومی هم به میان میآید و از دل رویارویی و گفتوگوهای این سه، رمان جان میگیرد و پیش میرود. در بخشی از کتاب میخوانیم: «پرواز ابروهاش را که میبینم میگویم فوتبالیستها معمولا پاهاشان درد میکند دیگر این را خیلی حق به جانب میگویم دارد سعی میکند خندهاش را بخورد».