افسانههای آذربایجان
افسانهها و قصههای آذربایجانی
این کتاب شامل داستانهای محلی و عامیانه (فولکلور) آذربایجان هستند که عبارتاند از: «دختر حاجی صیاد»، «پدر هفت دختر و پدر هفت پسر»، «دختر درزی و شاهزاده»، «گل خندان»، «ملک محمد»، «گرگ و گوسفند»، «موش گرسنه»، «هفت جفت کفش آهنی، هفت تا عصای آهنی»، «فاطمه خانم»، «بز ریشسفید»، «محمد گل بادام»، «پرنده آبی»، «دختران انار»، «شاهزاده حلوافروش»، «تیزتن»، «گنج»، و... . در ابتدای کتاب، «صمد بهرنگی» درباره افسانه، فولکور و دستهبندی داستانهای فولکلور آذربایجان توضیحات کامل و جامعی آورده است. در بخشی از داستان «دختر حاجی صیاد» میخوانید: «روزی روزگاری مردی بود بهنام حاجی صیاد و یک دوستی داشت که ملا بود. ملا، معلم دختر حاجی صیاد هم بود. حاجی صیاد میخواست به مکه برود و زن و پسرش را هم با خود میبرد. ملا تو جلد حاجی رفته بود که مبادا پری را هم ببری که از درس و مشق عقب خواهد ماند...».