سبد سفارش شما خالی است!

کتاب حاضر، روایتی داستانی براساس زندگی «مهندس گلرخ آرزمی» است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. نویسنده سعی کرده با استفاده از عناصر داستان‌نویسی زندگی‌نامه ایشان را به‌صورتی جذاب ارائه کند. در داستان می‌خوانیم:«تابستان بود. این را از خورشیدی که وسط آسمان آبی مثل گلوله‌ای از آتش می‌سوخت و گرمایش تن گندمزارهای طلایی را برشته می‌کرد، می‌شد فهمید. سوار اسب بودند، «گلی» چهارساله و «محمدعلی» بیست‌ساله؛ دایی «گلی». از نهاوند تا روستای قلعه قباد را به تاخت آمده بودند. هوا گرم بود و گرم».