اشکمهر
داستانهای فارسی - قرن 14
«حدیث» پس از آن که نامزدش «عرشیا» را از دست داد مدتی در تنهایی خود زندگی کرد؛ ولی پس از مدتی به اجبار و اسرار پدرش با پسری ثروتمند به نام «اشکمهر» ازدواج کرد. حدیث در زندگیاش با اشکمهر، تمام تلاش خود را به کار برد تا عرشیا را فراموش کند و تنها به زندگی کنونی خود بیندیشد. اشکمهر عادت به کار کردن نداشت و تمام هزینههای زندگی او را پدرش تامین میکرد. حدیث بارها بر سر این موضوع با اشکمهر بحث کرده ولی به نتیجهای نرسیده بود. اشکمهر نسبت به زندگیاش، حدیث و عشق او بیتفاوت بود، تا این که روزی حدیث دفترچه خاطرات او را یافت. حدیث با خواندن دفترچه به گذشته اشکمهر و احساسات واقعی او و علت بیتفاوتیهایش پی برد و به دنبال راهی بود که بتواند زندگی و عشقش را نجات دهد.