جشن تولد مملی
روز جمعه تولد حسنی بود. حسنی همة بچههای مدرسه را دعوت کرده بود. بچهها با خنده و خوشحالی فریاد میزدند. «مملی شمعها را فوت کن» مملی چشمهایش را روی هم گذاشت و با صد امید و آرزو شمعها را یک باره فوت کرد. بعد نوبت کادوها رسید. همه به او کادو دادند. مملی آن روز با همة بچهها عکس یادگاری گرفت، بعد بچهها خداحافظی کردند و به خانههایشان رفتند. آن شب مملی با خوشحالی خوابید و خوابهای خیلی خوبی دید. کتاب حاضر برای گروه سنی «ب» در قالب شعر تهیه شده است.