آشیانه نیلوفر
«نیلوفر»، که بزرگترین کابوس زندگیاش مرگ پدر است، از سوی «فرهاد»، پسری ثروتمند، با پیشنهادی مواجه میشود؛ مرد جوان از دختر میخواهد در ازای پرداخت خرج عمل قلب پدر نیلوفر، با وی ازدواجی ظاهری داشته باشد تا پدر خویش را نیز که اصرار به ازدواج وی دارد، راضی کند. نیلوفر از روی ناچاری پذیرفته و پس از ازدواج راهی خانۀ فرهاد میشود. او پس از چندی درمییابد که فرهاد از سالها پیش زنی را که چندین سال از وی بزرگتر است صیغه کرده و تمامی آخر هفتهها را با وی میگذراند. نیلوفر با وجودی که میداند ازدواج او و فرهاد، برخلاف ظاهر آن، قراردادی یکساله است که هرلحظه به پایان آن نزدیکتر میشوند، تمام تلاش خویش را به کار گرفته و فرهاد را به خود وابسته میکند. مرد جوان برای آخرین بار و اتمام حجت به سراغ زن صیغهای خود رفته اما در راه بازگشت دچار سانحه گشته و یک پای خود را از دست میدهد. با این همه او شادمان است که عشق واقعی را یافته و اکنون نیلوفر را برای همیشه در کنار خود دارد.