دسیسه عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
"شنیا" نامزد خود، نیما، را بر اثر سانحهای از دست میدهد. او پس ازمرگ نیما نیز با خانوادۀ او در ارتباط است. یک روز، زمانی که شنیا به خانه پدری نیما رفته بود با پسرعموی او، فرهاد که بسیار شبیه نیما است، آشنا میشود و این آشنایی و ماجراهای بعد از آن، موجب میشود که هردوی آنها دلباختۀ یکدیگر شوند. پس از مدتی خانواده شنیا و نیما تصمیم میگیرند تا به شمال بروند. در سفر از صحبتهای خدمتکار خانه متوجه میشوند که مرگ نیما حادثه نبوده و او توسط دوست خانوادگی آنها، خانم گلشاد، به قتل رسیده است. در پیگیریهایی که انجام میدهند درمییابند خانم گلشاد شیفتۀ نیما بوده و از او درخواست ازدواج میکند و پس از این که نیما به درخواست او جواب رد میدهد او را میکشد. پس از چندی فرهاد به سویس میرود و نامهای برای شنیا میفرستد. شنیا پس از خواندن نامه تصمیم مهمی برای زندگی خود میگیرد.