صبورانه
داستانهای فارسی - قرن 14
روستا نشین بودیم، پدر کشاورزی میکرد، به حلال و حرام بودن همه چیز اهمیت میداد. مادر به جز کار خانه که خیلی هم سخت بود، هر روز سپیده صبح که از خواب بیدار میشد، اول نماز میخواند. سپس دست به کار روشن کردن سماور میشد. معمولاً روستا نشین ها چای زیاد میخوردند. ما هم روشن کردن به موقع سماور تو خانواده مون اهمیت زیادی داشت. مثل الآن نبود که با چرخاندن یک شمعک و ریختن کمی آب تموم شود. از بشکههای نفتی که داخل حیاط داشتیم، با تلمبه، نفت رو داخل گالن میریختیم و بعد واسه روشن کردن سماور، مخزن نفت را پر میکردیم.