دراکولا
در داستان حاضر، جاناتان هارکو" در بهار سال 1875، برای انجام معاملهای به ترانسیلوانیا سفر میکند و به خانهی "کنت دراکولا" میرود. جاناتان، میلی به این سفر ندارد، زیرا قرار است طی چند ماه آینده با "مینا"ی زیبایش ازدواج کند و نمیخواهد او را ترک کند. جاناتان، هنگام اقامت در کاخ دراکولا، خاطرات روزانهی خویش را یادداشت میکند. او هر روز چیز وحشتناکتر بیشتری برای نوشتن مییابد؛ این که دراکولا را تنها شبها میبیند، این که نمیتواند دراکولا را در آینه ببیند و... از طرفی در انگلستان، مینا نزد دوستش، "لوسی"، در شهری نزدیک دریا زندگی میکند. او همیشه انتظار نامههای جاناتان را میکشد که هرگز نمیرسند. او در ترس فرو میرود....