پیادهروی با مرگ: رمان
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب «پیادهروی با مرگ»، نوشته «گیتی حریرپیان طهرانی» است. نویسنده در این کتاب شما را با خودتان روبهرو میکند تا ارزشهای درونیتان را آنطور که باید و شاید به شما نشان دهد. این داستان برخاسته از واقعیت - تخیل است؛ یعنی نگارنده با تجربه تصادف و مرگ کوتاه (کما) دیدگاههای متفاوتی به زندگی پیدا میکند و در این داستان، سعی دارد داستان تصادف (واقعیت) را با تخیل خود درهم آمیزد و البته مفاهیم با ارزشی را که آموخته نیز به ما انتقال دهد. در بخشی از این کتاب میخوانید: «صبح با سردرد بیدار شدم. تخت از وجود نگار عریان بود. فقط چند تار موی بلند و خرماییرنگش روی بالش بود. غَلتی زدم و دماغم را روی بالش کشیدم. بوی موهایش تنم را مورمور کرد. به ساعت نگاه کردم. از نبودنش عصبی شدم. «تنهایی» بدنم را میفشرد. دوش سریعی گرفتم تا شاید سرحال شوم. پنجشنبهها کار نگار بیشتر بود. میدانستم که روز شلوغی دارد. با این حال دوست داشتم کنارم باشد. بعد از انجام کار بانکی راه مزون را در پیش گرفتم. به چند قدمی مزون که رسیدم، زن تقریبا فربهی زنگ در را میفشرد...».