بلبل سرگردان
احمد پسر مهربانی است که یک روز بلبلی زخمی را مییابد پس او را با خود به خانه میبرد و از او در قفس مراقبت میکند تا حال بلبل کاملا خوب میشود .اما بلبل از این که داخل قفس است و نمیتواند پرواز کند به سختی ملول میشود . سرانجام پدر احمد او را مجاب میکند که بلبل را آزاد کند .از آن روز به بعد، بلبل هر روز صبح در نزدیکی اتاق احمد آواز میخواند و احمد را از خواب بیدار میکند .این داستان مصور و رنگی برای گروه سنی "ب "به فارسی ترجمه شده است .