کرمی که میخواست عکاس شود
در این داستان تخیلی کرمی در درون یک سیب زندگی میکرد و هیچوقت به بیرون از سیب پا نگذاشته بود. اما یک روز که یک گاز بزرگ از سیب زد با دنیای بیرون از سیب مواجه شد و دوستانی پیدا کرد و از دیدن آدمهایی که از یکدیگر عکس می گرفتند بسیار خوشحال شد. بنابراین تصمیم گرفت عکاس شود، اما او دست نداشت و نمیتوانست عکس بگیرد. تا این که در طول سفر، انسانهایی با پشتکار فراوان دید و امید خود را از دست نداد و پس از گذشت زمان به طور عجیبی توانست عکسی از خود و دوستانش، شته و عنکبوت، بگیرد و عکاس شود.