کسی تنها نمیماند
این کتاب از سیزده داستان کوتاه با موضوع "عشق" تشکیل شده است. برای نمونه "کسی تنها نمیماند" ماجرای پسر جوانی با نام "صفار" است که همراه برادر بزرگتر و مادرش از روستایشان مهاجرت میکند تا غیرتشان بدون لک باقی بماند. صفار عشقش را در روستا به جا میگذارد و پس از برگشتن از سربازی در کورهی آجرپزی به کار مشغول میشود. پس از مهاجرت برادرش به کاشان نگهداری از مادر را به عهده گرفته و با پساندازهایش خانهای میسازد، اما هنوز هوای "گلناز" را در سر دارد و نمیتواند به هیچ ازدواجی تن دردهد. پس از مرگ مادر، صفار بیش از پیش تنهایی را حس میکند. با وجود این چون قول داده هرگز به زادگاهش بازنگردد و از آن روستا با رسوم غیر معمولش زن نگیرد تنهایی را ترجیح میدهد. تا اینکه روز اول عید خواهر همکارش را میبیند و بالاخره احساس میکند که باید مهر گلناز را از دل بیرون کرده و زندگی خود را بسازد. دیگر داستانهای کتاب عبارتاند از: دیدار در بابلسر، سعادت جاری است، زیر این آسمان، دولت عشق، وقتی مردان شور میکنند، عشق بیخبر میآید، قصهی پروین و بهرام، مادر در کویر، روایت خواستگاری، اعترافات، سبکسر، و ملوکخانم.