قمارباز
"داستایفسکی" (1821 - 1881 م) در این داستان، تجربهی تلخ شخصی را در یکی از اقامتهایش در خارج از کشور و عشق مفرطی که او را به جانب قمار میکشاند، بیان میکند. داستایفسکی سرانجام از ترس طلبکارها ناچار شد با همسر خویش از روسیه فرار کند، از این شهر به آن شهر میرفتند، از آلمان به ژنو و از ژنو به فلورانس. در اتاقهای زیرشیروانی اقامت میکردند، غذای مختصر میخوردند، سفته امضا میکردند، جواهر ارزان قیمت و حتی لباسشان را به گرو میگذاردند و همین که پول از ناشر میرسید، داستایفسکی با جلب رضایت همسر به قمار پناه میبرد. بازی در نظر داستایفسکی آخرین عملی بود برای به دست آوردن آزادی و رهایی از خود. در وجود او همه چیز از حال اعتدال خارج شده بود، چون ناامیدیها، عواطف، شادیها، ضعفها، کینهها و پیروزیها و همین که هر چه داشت میباخت، به نوشتن میپرداخت، در نور شمع صفحهها را سیاه میکرد تا به زندگی محقر ادامه دهد. اولین کودک آن دو پس از چند روز زندگی درگذشت و بر غم پدر افزود و هنگامی که دومین فرزند زاده شد، بر مخارجشان افزوده گشت و وی همچنان خود را به نوشتن و فراموشی میسپرد".