ذوالکفل (ع)
ذوالکفل، پیامبر - داستان / قرآن - قصهها
کتاب مصور حاضر، بیست و سومین جلد از مجموعه «داستان پیامبران» و داستانی است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (ب) و (ج) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «در شهری بزرگ و زیبا، پیامبری به نام «یسع» به همراه قومش زندگی میکرد. «یسع» پیرمردی دوستداشتنی و مهربان بود. همه مردم شهر او را امین خود میدانستند و برای حل مشکلاتشان از او کمک و راهنمایی میخواستند. روزی پیامبر مهربان با خود فکر کرد که کاش میتوانست شخصی را برای جانشینی خود انتخاب کند زیرا که نگران آینده مردم این شهر بود. فردای آن روز، «یسع» تصمیم گرفت به میان پیروان و مردم شهر برود و با آنها درباره جانشین بعد از خودش صحبت کند. او همه مردم را صدا زد و به آنها گفت که میخواهد ...».