فلسفه به مثابه علم متقن
فلسفه آلمانی
کتاب حاضر در سه بخش تنظیم شده است. نگارنده در بخش نخست، در سیری تاریخی به آرمان دیرین فلسفه و تبدیل شدن آن به علمی متقن اشاره میکند. از نظر او، این آرمان در دورة رنسانس نیز بار دیگر جستوجو شد، اما تمام تلاشهای صورتگرفته، تنها با استوارسازی علوم طبیعی و ریاضی منجر گردید. وی در این معنا عدم شکلگیری فلسفه در مقام یک علم متقن را ناشی از فقدان محتوای آموزهای روشن آن قلمداد میکند و بر این باور است که همة علوم، خواه علوم طبیعی یا ریاضی، موضوع و روش خاص خود را دارند. نگارنده در بخش دیگر، به نقد فلسفة طبیعتگرا که خود آن را یگانه فلسفة علمی مینامد، میکوشد تا همة مسائل فلسفی را به شیوة علم طبیعی دقیق تحلیل کند. وی در پایان نیز بر حسب رویکرد پدیدهشناختی خود به نقد تاریخیگرایی و فلسفة جهانبینی میپردازد.