شاهزاده و سیب طلا
افسانههای عامه
کتاب مصور حاضر، جلد هشتم از مجموعه «داستانهای چشم قلمبه» و داستانی از افسانههای عامه است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در این داستان در زمانهای خیلی دور در سرزمینی زیبا پادشاهی زندگی میکرد که سه پسر داشت این پادشاه یک باغ بزرگ هم داشت که در آن یک درخت جادویی وجود داشت، این درخت هرسال در شب یلدا یک سیب طلایی میداد اما مردم میگفتند که این فقط یک افسانه است چون هیچکس تا به آن روز سیب طلا را ندیده بود.