سفر به انتهای دنیا
داستانهای نوجوانان آمریکایی - قرن 21م.
بالای تپه نشستهام و به شهر کلیفتون ایالت مین نگاه میکنم. یک روز در اوایل پاییز است و تا این لحظه کسی متوجه نشده من جایی هستم که نباید باشم. امروز از آن روزهاست که ابر و خورشید دنبال هم کردهاند. اینجا نشستهام به ستون سنگی فرو ریختهای تکیه دادهام و نسیم دلپذیری با موهایم بازی میکند. در خیالاتم، ژاندارک ام که به تماشای محاصرهی اورلئان نشسته است. از روزی که این دفترچه خاطرات را به مناسبت تولد 12 سالگی از مادرم هدیه گرفتم، دو ماهی میگذرد؛ اما تا این لحظه تمایلی برای نوشتن در آن نداشتهام.