شاگرد جادوگر
افسانههای عامه - قرن 20م
در سالهای دور، «فهیم» پسری دانا با مادر فقیرش زندگی میکرد. روزی به پیشنهاد پیرمردی به مدرسة دورافتادهای رفت و به جای هزینة مدرسه قرار شد در مزرعه کار کند. استاد از تیزهوشی فهیم دچار حیرت شد و از ترس اینکه مبادا روزی جای او را بگیرد کار بیشتری به وی سپرد. فهیم به توصیة زن خدمتکار خود را به نادانی زد تا استاد دست از سرش بردارد. روزی فهیم متوجه شد که تعداد قاطرها زیاد میشود و به همان نسبت از شاگردان مدرسه کاسته میشود. او به دنبال کشف علل این موضوع متوجه شد که استادش جادوگر است و در فصل کار شاگردان را به قاطر تبدیل میکند. فهیم تصمیم گرفت که راز جادوگر را کشف کند و خود و شاگردان دیگر را نجات دهد.