چشمامو بستم که فکر کنی خوابم
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
این کتاب مشتمل بر داستانهایی کوتاه با عنوانهای «لااقل بهش دروغ نگفتم»، «فال»، «چند اتفاق ساده بد»، «مترو»، «نیلوفر»، و... است. داستان «چشمامو بستم که فکر کنی خوابم» درباره زنی است که در شب سالگرد ازدواجشان در حضور مهمانان خانوادگیشان با همسرش «امیر» دعوا میکند. فردای آن روز در نامهای تمام علتهایی را که احتمال ناراحتی را میانشان به وجود آورده بود برای امیر مینویسد و درنهایت دلیل اصلی را که فکر میکرد امیر مطمئن است که او نمیداند برایش نوشته و خانه را برای همیشه ترک میکند.