دخترک جنگلبان و دوازده برادر
داستانهای تخیلی
موضوع کتاب حاضر معرفی فصلهای سال است که به صورت داستانی تخیلی تنظیم شده است. در داستان حاضر آمده است: «بنفشه» دخترک جنگلبان درکولاک و سرما راه جنگل را گم میکند و در همین حال به طور اتفاقی با دوازده برادر سال (فروردین، اردیبهشت، خرداد و...) که در جنگل گرد آتش نشستهاند ملاقات میکند. آنها به او کمک میکنند تا به خانهاش برگردد، اما بنفشه به آنها میگوید تصمیم دارد به خانة خالهروزگار برود. برادرها بنفشه را تا خانة خالهروزگار همراهی میکنند و آنقدر در خانة او میمانند تا عمونوروز از راه برسد. در این میان برادر بهمن رازی را به بنفشه میگوید و آن این که، هروقت عمونوروز از راه برسد خالهروزگار عمرش به پایان خواهد رسید و دیگر اینکه، در صورتی که آب چشمة حیات را بنوشد زنده خواهد ماند. بنفشه تصمیم میگیرد که آن آب را بیاورد. برای این کار او باید از سه دروازة سنگی عبور کند که پشت هرکدام موجود عجیبی است. او میتواند با زیرکی از دروازه عبور کند و زمانی که از دروازة سوم که آب حیات در آن است عبور میکند، آینهای مییابد. او جان خالهپیرزن را با نوشاندن آب نجات میدهد و آینه را که گویای سرنوشت گذشته است، به خالهپیرزن هدیه میدهد و در آخر به همراه دوازده برادر به خانهاش برمیگردد.