کوچه عروسکشون
داستانهای فارسی - قرن 14
تو ده یه بار فیلم آورده بودن تو مسجد با آپارات نشان بدن. فیلم توبه نصوح مخملباف بود. اونم تو شب. مردها بهش میخندیدند و ما بچهها، نزدیک بود خونه خدا را نجس کنیم. مرتیکه فیلم ساخته بود. همش توی مرده شورخونه و قبرستون بود. تا یک هفته، شبها میرفتیم پهلو بابام میخوابیدیم. حافظ زیاد تصوراتش قوی نبود. ولی من همینکه شب میشد، انگار پام رو گذاشته بودم تو سینما و همه جای خونه داشت توبه نصوح نشون می داد.