خاطرهی پدربزرگ
داستانهای آموزنده / داستانهای اجتماعی
کتاب مصور حاضر، داستانی آموزنده و تخیلی است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «در یک شب سرد زمستانی که «بنیامین» خوابش نمیبرد از پدربزرگ خواست تا خاطرهای از دوران کودکیاش را برایش تعریف کند. پدربزرگ با او درباره معنای وجدان و محبت صحبت کرد و به او گفت: اگر بخواهیم کار بدی انجام بدهیم، یک چیزی نمیگذارد که ما آن را انجام دهیم آن چیز وجدانمان است. اما اگر به حرف وجدانمان گوش ندهیم و آن کار بد را انجام دهیم و بعد از انجام آن پشیمان شویم، آن وقت دچار عذاب وجدان خواهیم شد و سعی میکنیم برای جبران کار بد، کار خوب را انجام دهیم تا هم خودمان راضی باشیم و هم خدا را از خود خشنود کنیم».