سالهای اسارت "اوشیدا"
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که در آن در یک غروب سرد پاییزی، ساکنان یک خانه قدیمی که در کنار رودخانه ای زیبا و پرآب، که هنوز آلاینده های امروزی آن را نیالوده بودند و آبی زلال در آن جاری بود، منتظر تولد نوزادی بودند. نوزادی که اگر پسر بود، چشم و دل پدر را روشن می کرد؛ چرا که با چهل و شش سال سن بعد از دو دختر، منتظر فرزند پسری بود که شاید عصای پیریاش شود. اما مادر، مادری که با مهربانی و صبورانه منتظر فرزندی دیگر از شوهری بود که با پانزده سال اختلاف سن، نه عاشقانه که مهربانانه در کنارش زندگی می کرد.