کچل تنبل و دیو پخمه
افسانههای عامه
ببار بباره، از آسمون سیب میبارد! یکی تو طاقچه... یکی تو باغچه... یکی تو کوچه! ننهی کچل این جوری بچه تنبل اش را از خانه فرستاد بیرون؛ اما کچل خان عوض اینکه یک کار نان و آبدار پیدا کند، راه افتاد توی جنگل و رفت دنبال بازیگوشی. ولی حالا راستی راستی کچل تنبل چه جوری با یک قورباغه و یک تخم پرنده و یک گلوله نخ، سرنوشتش را عوض میکند؟