یکی نبود
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستان تمام کسانی است که هنوز پا به عرصه وجود نگذاشتهاند. کسانی که بهجای شادی، اندوهی ژرف و در سراسر زندگی آنها سایه افکنده است. کسانی که نیامده هزاران هزار دشمن برایشان تراشیدهاند. در داستان میخوانیم: «این کار هم که نمیشود بیخیال بود. بعدازاین همه مدت حال که آمدهام تا ابراز وجود کنم نمیتوانم بینتیجه و دستخالی بروم در همان خلوت تنهایی، گوشهای کز کنم و باز هزاران سال دیگر نادیده گرفته شوم. باید راهی وجود داشته باشد».