این یعنی عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، ماجرای فراز و نشیب زندگی دختری به نام «شیوا» است. شیوا، دختری است که عاشق پسرداییاش «امید» است. امّا به دلیل مقصّر دانستن او در قتل برادرش «شهروز» با وی رفتاری نفرتآمیز و سرد دارد. با اصرار پدر، شیوا با امید زندگی سردی را شروع میکند. این سردی باعث میشود که امید به برلین برود. در این فاصله پدر مقصر بودن خود را در قتل شهروز را فاش میکند، امّا دیگر دیر شده است. بعد از دو سال، شیوا با فردی به نام «مسعود» ازدواج میکند. ازدواج آنها با حادثهای مرگبار به پایان میرسد و شیوا با وصل دوباره با امید که زندگی او را با اهدای کلیه نجات داده بود، به زندگی بازمیگردد. در این میان رازهایی از عشق مسعود و امید نسبت به خود را کشف میکند.