قصههای کوچولو برای بچههای کوچولو
داستانهای کوتاه / داستانهای تخیلی
در داستان «حلزون سادهدل»، در یک هوای ابری حلزون کوچولو در باغچة نمناک چند تا کرم را مشغول بازی دید. آنها به حلزون گفتند که از زمین بازی بیرون برود، تلخون دوست خوب ولی نادان حلزون او را به خاطر کندی حرکت مسخره کرد و گفت که برای راحتی خود باید لانهاش را از پشتش به زمین بگذارد. دوستان دانای او مزیتهای لانة حلزون را گفتند. اما حلزون به گفتة تلخون لانة سنگین را از پشتش انداخت و راه افتاد. چیزی نگذشت که ابرها رفتند و هوا آفتابی شد. حلزون با تن نرم خود زیر آفتاب مانده بود که خانم کاهو یکی از برگهای خود را روی او انداخت. آقای حلزون از او تشکر کرد و تلخون از خجالت، خودش را به خواب زد. در این کتاب مصور داستانهای کوتاهی با عناوین خاله عنکبوت، کلاه موشی، یک دانه ارزن و نان خوشمزه برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.