پاشیلا
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، داستان زندگی دختری به نام «آوا» است. «آوا» دختری زیبا و بااراده است و در خانوادة متوسطی در تهران زندگی میکند. او در رشتة حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شده و به تحصیل ادامه میدهد. در یک مهمانی خانوادة او عاشق «مسیح» پدر دوستش «مهری» میشود. مسیح که سالها زندگی بدون عشق خود را با همسرش «تبسّم» گذرانده، با دیدن آوا عاشق وی میشود و هر دو تصمیم میگیرند که با تمام موانع عشق خود مبارزه کنند. در این میان، آوا با دختری کرد، اهل حلبچه کردستان عراق با نام «هیرو» و مادر او «چنار» آشنا میشود. رفت و آمد با خانوادة مسیح و هیرو رازهایی از گذشتة مسیح و آوا که نام اصلی او «پاشیلا» است بازمیگشاید و پاشیلا را از عشق احساسی به مسیح، به عشق وطن و خانواده و خدمت به کشور میکشاند.