رویای خوش با تو بودن
"قاسم" دانشجوی جوانی بود که برای تحصیلات از شهرستان به تهران آمده بود و در اتاقی کرایهای زندگی میکرد. او با دیدن "معصومه" ـ دختر همسایه ـ به او دل میبندد و پس از چند بار ملاقات با او، به خواستگاریاش میرود و با وی ازدواج میکند؛ ولی پس از ازدواج درمییابد که او متارکه کرده و دختری دارد که نزد پدرش زندگی میکند. قاسم با وساطت دیگران، زندگی با معصومه را ادامه میدهد و از او صاحب دو پسر میشود. او چندی بعد در دانشگاه، دختری زیبا با نام "زهرا" را میبیند و توسط استادش با او آشنا میشود. آشنایی او با زهرا و خانوادهاش، که از اربابان متمول ایلاتی بودند، منجر به ازدواج مجدد قاسم میشود. او ماجرای ازدواج اول خود را از همه پنهان میکند و به طور مخفیانه به زندگی با هر دو خانواده ادامه میدهد. تا این که زهرا تصمیم میگیرد برای ادامۀ تحصیل به انگلستان برود و قاسم نیز به ناچار برای همراهی با او مجبور میشود معصومه و دو فرزندش را نیز با خود همراه سازد. در این سفر، اتفاقاتی مسیر زندگی همه را تغییر میدهد.