یوزی و خال خالی
یوزپلنگها - داستان / داستانهای کودکان و نوجوانان / هدیه - داستان
در این کتاب کودکان به روایت یک داستان تصویری با تغییرات طبیعت در فصل زمستان آشنا میشوند. «یوزی»، به «خالخالی» قول داد تا در هوای سرد به پشت تپهها برود و برای او غذا تهیه کند. یوزی بر بلندی تپه ایستاد و به دشت نگاه کرد، همه جا برف بود اما باید میرفت؛ رفت و رفت و توانست یک کبک را شکار کند... یوزی یادش افتاد که خالخالی قول داده تا با او ازدواج کند این انگیزه آنقدر قوی بود که یوزی خود را هرچه زودتر به خالخالی برساند.