ایستگاه آبشار
داستانهای فارسی - قرن 14
((ایستگاه آبشار)) خاطرات دوران نوجوانی نویسنده است که با این عناوین آن را به رشته تحریر درآورده است :((چرخ خیاطی))، ((ماجرای عاشقانه))، ((گیتی))، ((طلا))، ((نیوکا، دختر جنگل))، ((خواب اقاقیا)) و موضوعاتی از این قبیل . نویسنده در بخشی از خاطرات خود میگوید :((اسمش طلعت بود، ولی طلا صدایش میکردند . آخرش هم نفهمیدیم چطوری توی خانه ما پیدا شد .مادرم یک دفعه گفت آخر خط 28، شاگرد شوفرها داشتند سر به سرش میگذاشتند، دعواشان کرده((طلا)) را با خودش آورده بود .یک دفعه گفت پدرش پیش((محمد حسینخان)) اینها کار میکرده، دربان بانک بوده، مرده بود، دو تا دختر داشته، یکیاش شوهر کرده، یکیاش همین طلعت است .من عصر یک روز که برگشتم خانه، دیدم توی اتاق دور تا دور زنها نشستهاند . آن وسط دختری آواز محلی میخواند .مادرم خواست بفرستد پیش دخترخالهاش که .((...