شهر گناه
داستانهای فارسی - قرن 14
در گوشهای از شهر، مهری از خانه پدریاش فرار می کند؛ چون خوشبختیاش را با بهزاد میبیند؛ اما هر چه جلو میرود سراب به او نزدیکتر است. زیر سقف همین شهر، رونا در میدان جهنم واقعی زندگی و عذاب وجدان، درگیر اعتیادی ناخواسته میشود. با آمدن دانیال به زندگی رونا، او تصمیم میگیرد کابوسهایش را پشت سر بگذارد و دل به عشق بدهد، اما پستی بلندیهای زندگی این فرصت را از او میگیرد.